خاطرهبازی با سلامت: از دیروزِ سرزمین مادری تا امروزِ کُرهِ خاکی!
دکتر عبدالرسول خسروی
دانشیار گروه کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر
دوستی از من خواسته بود نوشتهای به رشته تحریر بیاورم که درون مایه اصلی آن سواد اطلاعات سلامت باشد؛ و خُب لابد باید میدانستم که چه چیزی بهتر از این! آن هم در روزگار غلیان انواع ناخوشیها و تکثر بیماریهایی که زیست آدمی را بیش از هر زمان دیگر تحتالشعاع قرار داده است. چند روزی در این اندیشه بودم که از کجا آغاز کنم تا آنچه برای مخاطب جذاب باشد، بنگارم. اما کیست که نداند نوشتن نیز چونان خواندن، «حالِ خوش» میخواهد... القصه، حالِ خوش من هم نه دیر و نه زود، بلکه بهنگام دست داد!
حکایت من با کوچههای خاکی بندر دیّر[1] و بازی کردن در آن کوچهها و گشت و گذار در میان نخلستانها در تابستانهای داغ دهه 50 با پای پتی[2] شروع شد: البته بدون توجه به پروتکلهای بهداشتی سفت و سخت امروزی و خوردن آب ناسالمی که از دل چاهها یا از آب انبارها بیرون میآمد بیآنکه خبری از بیماری باشد (یا شاید هم اگر بود ما نمیدانستیم!). همه این بیخیالیهای بهداشتی و ناآگاهیهای سلامتمحور هم شدند نوستالژی دوران کودکی و نوجوانی.
نوستالژیها همواره بخش مهمی از زندگی آدمی را تشکیل میدهد؛ انسانهایی که ریشه در گذشته دارند و امروزشان را بر پایهی گذشته بنا کردهاند و خواه ناخواه فلشبکهای امروزشان به روزهایی ختم میشود که قسمتی از ذهنشان را مشغول کرده است.
نخلستان از دیرباز جزء شاخصترین عناصر اقلیميِ طبیعت جنوب ایران بهشمار میرفته است. در گذشته، در پهنه بیکران خلیج فارس ایران از جنوبیترین شهرهای استان بوشهر از بندر دیّر گرفته تا امروز درحواليِ بوشهر و بهويژه در دشتستان و خشت، میان کازرون و بوشهر، درخت نخل فراوان ميرويیده است. حوالی تابستان بود که نخلستانهای جنوبیترین شهرهای استان بوشهر از روستاهای بندر دیّر یعنی بردخون گرفته تا روستاهای شمالیتر، نرکوه، چاهپهن، دمیگز، کمال احمدی و... میزبان ما قبیله محروم از برق، فراری از هُرم بیپایان گرما میشدند. چه میزبانان مهربانی! چه نخلستانهای باسخاوتی! طبیعت سبز و قامت بلند این نخلهای استوار به مردم آن دیار آموخته بود که چگونه در برابر سختیها و کمبودها صبر و بردباری پیشهسازند. اما افسوس، پس از انقلاب به دلیل خشکسالی و مهاجرت مردم به شهر این نخلستانها نیز ردای غم پوشیدند و به مرور زمان به دلیل بی توجهی از بین رفتند. گرما و آبوهوای شرجی و آفتاب سوزان بهویژه در تابستان، بهدلیل ارتفاع اندک زمین از سطح دریا و همچنین نزدیکی نسبی به خط استوا، که از ویژگیهای طبیعت جنوب ایران است، سبب شده بوده که این مناطق کم برخوردار، یا محروم لقب بگیرند. مناطقی که از حداقلهای بهداشتی نیز برخوردار نبودند.
نبود کتابها، مجلهها، و برنامههای مختلف تلویزیونی نیز وجه دیگری از نوستالژیهای خیلی از آدمهای همسن و سال مرا تشکیل میدهد. آبوهوای گرم و شرجیِ جنوب ایران بههمراه صحراهای وسیع و نیمهخشک، درختان خرما، دریا و رودخانهها، انواع ماهیها و پرندگان دریایی و ديگر متعلّقاتِ دریا همچون فانوس دریایی و قایق و کشتی، همواره مردمانی خونگرم با چهرههایی سوخته را به خود دیده است که به دلیل فقر و کمبود امکانات بهداشتی و آموزشی و نداشتن سواد کافی در دهه پنجاه و پیش از آن و نبود حداقل امکانات بهداشتی و وجود بیماریهای واگیر فراوان، حکایت تلخ فقر سواد سلامت مردم آن دیار را گواه میدهد.
شروع مدرسه و دیدن چهرههای معصوم دانشآموزان که سرشار از فقر مادی و غذایی دل هر دردمندی را به درد میآورد، خود نیز حکایت دیگری است. زنگ تفریحهای مدرسه و ماموران آبخوری که وظیفه داشتند دانش آموزان رو به صف بکشند تا به ترتیب آبی را که در بدترین حالت بهداشتی قرار داشت بیاشامند، نیز حکایت تلخ دیگری است. نشستن در نیمکتهای سه نفره که زمان امتحان یک نفر به زیر میز میرفت تا امتحان بهتر برگزار شود و ترسی که انگار حسش نمیکردیم؛ ترس ناشی از انتقال ویروس یا میکروب آلوده و یا انتقال هر نوع بیماری! در نهایت زنگ آخر که میشد کیف و کوله رو میانداختیم روی دوشمان و منتظر بودیم زنگ پایان کلاس بخورد تا اولین نفری باشیم که از کلاسهای درس به سمت کوچههای خاکی دویده و با تنها توپ پلاستیکی لحظه های نابی را سپری کنیم. فردای آن روز که به مدرسه میرفتیممدیر مدرسه که خود سواد بهداشتی چندانی نداشت لای موها و ناخنهای بچهها را میگشت لابد به این امید که لقمه دندانگیر غیربهداشتی نصیبش شود! در این بین خیلیها بودند که هنوز آثار عرق ناشی از بازیهای روز قبل بر بدنشان نمایان بود....رنگ پریده دانش آموزان، زخمهای التیام نیافته بر بدن برخی از آن ها، سرماخوردگیهای شدید.... همه و همه حکایتهای تلخ اما واقعیتهایی بود که نشان از فقر سواد سلامت مردم آن دیار داشت.
این مسائل برای من همیشه دردناک بود و هماره در تاریکخانه ذهنم جاخوش کرده بود. اما دهه شصت وضعیت به مرور بهتر شد تا اینکه در دهههای هفتاد و هشتاد و همزمان با رشد کتابها، مجلات، تلویزیون و سایر رسانهها و شکلگیری نهضت سواد آموزی بهداشت مردم ارتقاء یافت و در نهایت آگاهی و سطح سواد سلامت مردم به طور نسبی بهبود پیدا کرد.
مسأله «سواد اطلاعات سلامت» همیشه از دغدغههای ذهنی من بود اما نه در قالب همین چند واژه بلکه مفهومی بسیطتر به نام سواد که اعتقادم بر این بود شالوده تفکر و آگاهی جامعه قلمداد میشود. از همین منظر، سال 1385 که گروه کتابداری و اطلاعرسانی پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی بوشهر راهاندازی شد، همایشی به نام "کتابخانهها، گذشته، حال و آینده" برگزار کردم که در این همایش استاد ارجمندم سرکار خانم دکتر پریرخ موضوع "سواد سلامت مردم" را ارائه نمودند. موضوعی که یکی از دغدغههای ذهنی من بود و برایم بسیار ارزشمند و کاربردی. پس از آن علاقه من به سواد اطلاعات سلامت دوچندان شد. در دوره دکتری که در دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل میکردم به دلیل عدم اولویت موضوعی گروه علم اطلاعات و دانششناسی موفق نشدم در این زمینه مطالعات خود را به سرانجام برسانم. تا اینکه پس از برگشت از دوره دکتری بر اساس علاقهای که به موضوع داشتم کارهای جدی خود را در زمینه سواد اطلاعات سلامت شروع کردم. انجام چند کار پژوهشی در قالب پایاننامه، مقاله و کتاب در حوزه سواد سلامت از مهمترین دستاوردهای پژوهشیام در دهه جاری بود که با همکاری دانشجویان به مرحله انتشار رسید. در بازنگری دوره کارشناسی کتابداری و اطلاع رسانی پزشکی نیز تلاش کردم تا با همکاری دوستان و همقطارانم این درس را در دوره کارشناسی رشته کتابداری و اطلاع رسانی پزشکی بگنجانم.
همه این خاطرهبازیها بدان سبب بود تا به یاد آوریم اهمیت سواد سلامت را، و اینکه در عصر کنونی سطح سواد اطلاعات سلامت هر جامعه چه سهم بسزایی در توسعهیافتگی و مسئولیتپذیری آحاد آن جامعه ایفا میکند. ارتقاء سلامت به معنی افزایش میزان دانش، آگاهی و عملکرد مؤثر بر سلامت خود، جامعه خویش و در نهایت افزایش سطح سواد سلامت است. سواد سلامت، توانایی مردم در شناخت عوامل تهدید کننده سلامت خودآگاهی از شیوه و سبک صحیح زندگی و شناخت روشهایی است که به وسیله آن ها بتوانند سلامت خود را تأمین، حفظ و ارتقاء ببخشند..
امروزه نیز با شیوع پاندمی کرونا ویروس یا همان کووید 19 اهمیت ارتقاء سطح سواد سلامت و جایگاه نظام اطلاع رسانی دوچندان گردیده است. هر چند در زوایای خاطرات نوستالژیک دهه پنجاه من بویی از بهداشت در حداقلهای زندگی مردمان دیارم به مشام نمیرسید، اما با این حال و با وجود همه پیشرفتهای علمی، انواع بیماری و ناخوشی تا بدین اندازه بشر را آزار نمیداد. شاهد زنده آن همین کرونا ویروسی که به رغم تحولات گسترده رخداده در دانش پزشکی و حوزه بهداشت و سلامت کماکان یکه تازی میکند و فوج فوج آدمیان را به کام مرگ میکشاند. راستی حقیقت و واقعیت امر چیست، چه باید کرد، و ما به عنوان عضوی کوچک از نظام عریض و طویل سلامت کجای این معادلهایم؟!
[1] یکی از شهرهای جنوبی استان بوشهر و بزرگترین بندر صیادی ایران
[2] پای برهنه