یک تجربه- رضایت شغلی کتابدار
محمدرضا ابراهیمی، مسئول کتابخانه عمومی ابوریحان شیراز
همیشه کتابخانه و معاشرت با کتابها و کتابخوانان را دوست داشتهام و آن را تجربهای لذتبخش یافتهام. هنگامیکه در کتابخانه هستم، بسیاری از مواقع، دو جمله از دو نویسنده سرشناس به ذهن من متبادر میشود؛ یکی جمله خورخه لوئیس بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی که: «من همواره بهشت را نوعی کتابخانه تصور کردهام»، و دیگری جمله مارک تواین نویسنده آمریکایی که: «در یک کتابخانه خوب احساس میکنید به طرزی رازآلود در حال جذب حکمت موجود در کتابها از طریق پوست خود هستید، بدون آنکه حتی آنها را باز کنید!».
کتابخانه عمومی ابوریحانکتابخانهای خوب و دوستداشتنیست، با قدمتی حدود نیمقرن و واقع در محلهای قدیمی و پرجمعیت؛باور دارم که «باید» و «میتوان» منشأ کارها و خدماتی خوب و خلاقانه در کتابخانهها بود و پنج قانون مشهور «رانگاناتان» (پدر علوم کتابداری و اطلاعرسانی هند) را که شالوده خدمات در یک کتابخانه آرمانی را تشکیل میدهد، پیاده کرد، بهویژه، آن قانون پنجم، درباره «زنده و پویابودن کتابخانه» را...؛ این زنده و پویابودن کتابخانه، از مهمترین علتهای ایجاد حس و حال خوب و لذتبردن از کار و محیط کاریست.
بر این اساس، با همکارانم تغییرات بسیاری در کتابخانه ایجاد کردهایم که رضایت شغلی ما را بیشتر کرده است؛از پیگیریِ رفع برخی مسائل و مشکلات کتابخانه تا زیبا و شادابسازی آن و برنامهریزی برای برگزاری برنامههایِخوب و خلاقانه فرهنگی و آموزشی و افزایش عضو و... . نظر به شرایط و ویژگیهای کتابخانه ابوریحان، بهویژه وجود اعضایی بهواقع کتابخوان و کتابخوار! یکی از برنامههای خاص و خاطرهانگیزی که در کتابخانه برگزار کردهایم، با توجه به اینکه تعدادی نسبتاً قابلتوجه از اعضای کتابخانهرا مهاجران افغان تشکیل میدهند -که اشتیاق آنان نیز به عضویت و استفاده از کتابخانه بسیار است- «نشست کتابخوان آریانا؛ پیوندهای فرهنگی و تاریخی ایران و افغانستان» (آریانا از نامهای قدیم افغانستان است) بوده است:
برای برگزاری مصمم شدیم و عزم خود را جزم کردیم...؛ هماهنگی، برنامهریزی،طراحی پوستر و بنر و اطلاعرسانیانجام شد و چون در کنار مجموعه تئاتر شهر شیراز قرار داشتیم، تالار نمایش «استاد لایق» را که فضایی خاص و متفاوت داشت، برای برگزاری نشست در نظر گرفتیم. همه چیز بهخوبی پیش رفت و روز برگزاری نشست فرارسید.
در روز برگزاری نشست، طبق انتظار، با استقبال فراوان اهل فرهنگ و کتابدوستان ایرانی و افغانو نیز بسیاری از همکارانی روبرو شدیم که بهعلت متفاوت و جذابیافتن موضوعِ نشست در این برنامه حضور یافته بودند. پیش از شروع نشست، آهنگهای افغانی زیبایی را که تهیه کرده بودیم، پخش کردیم و در ساعت مقرر، برنامه را با پخش قرآن و سرودهای ملی ایران و افغانستان آغار کردیم. در ابتدا، من با معرفی کتابخانه ابوریحان و خدمات کتابخانههای عمومی، به ذکر مقدمهای درباره علت برگزاری این نشست و اهمیت آن پرداختم و ضمن اشاره به پیوندهای فرهنگی، هویتی و تاریخی ایران و افغانستان در چارچوب حوزه تمدنی «ایران بزرگ»، از مشاهیر و بزرگان مشترک دو ملت همچون:حنظله بادغیسی، ابوشکور بلخی، شهید بلخی، خواجه عبدالله انصاری، رابعه کعب قزداری، عنصری، انوری، ناصر خسرو، سنایی، مولوی، ابوریحان بیرونی و... نام بردم. پس از آن، یکی از دانشجویان افغانستانی دانشگاه شیراز، بهزیبایی درباره چرایی «یگانگی» و در عینحال «بیگانگی» ایران وافغانستان و نقش استعمار در اینباره، و لزوم حفظ ریشههای تنومند همبستگیِ دو ملت سخن گفت و کتاب مدنظر خود درباره افغانستان را معرفی کرد. سپس، چهار تن دیگر از شرکتکنندگان ایرانی و افغانِنشست به معرفی کتابهای مورد نظردرباره تاریخ و فرهنگ افغانستان و زبان و ادبیات فارسی پرداختند که از این میان، معرفی کتاب اشعار محمدکاظم کاظمی (شاعر و نویسنده افغانیالاصل ساکن ایران) و خوانشِپُراحساسِ اشعاری زیبااز آندرباره درد و رنج و غربت مهاجران افغان، از سوی همکار خوشذوقم مهدی ظهرابی،حاضران را تحتتأثیر قرار داد و اشک را از چشمانشان جاری ساخت:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت | پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت |
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد | و سفرهام که تهی بود بسته خواهد شد... |
منم تمام افق را به رنج گردیده | منم که هر که مرا دیده در گذر دیده |
منم که نانی اگر داشتم از آجر بود | و سفرهام –که نبود- از گرسنگی پر بود... |
چگونه بازنگردم؟ که سنگرم آنجاست | چگونه؟! آه!! مزار برادرم آنجاست |
چگونه بازنگردم؟ که مسجد و محراب | و تیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست... |
شکسته میگذرم امشب از کنار شما | و شرمسارم از الطاف بیشمار شما |
من از سکوت شب سردتان خبر دارم | شهید دادهام از دردتان خبر دارم... |
اگر چه متهم جرم مستند بودم | اگر چه لایق سنگینی لحد بودم |
دم سفر مپسندید ناامید مرا | -ولو دروغ- عزیران بغل کنید مرا... |
... در آخر، یکی از نوجوانان عضو کتابخانه آهنگ «ای ایران» را اجرا کرد و پس از پایان برنامه و هنگام پذیرایی، یکی از مهاجران میانسال افغان که از برگزاری این برنامه و شرکت در آن به وجد آمده بود، با صدایی بلند و سرشار از هیجان، به خواندن چند ترانه و شعر فارسی پرداخت و روز بعد...، وی بههمراه فرزند خود به کتابخانه آمد؛ او ضمن عضویت در کتابخانه و سپاسگزاری بسیار از برگزاری آن «نشست مفید و لذتبخش»، گفت که چهل سال ساکن ایران [شیراز]بوده است و در طول این سالها، این نخستین برنامهای بوده که در آنبه مهاجران افغان و مسائل و پیوندهای مشترک میان ایرانیها و افغانها توجه شده و یکی از زیباترین لحظات را برای وی رقم زده است– همانگونه که برای ما در کتابخانه ابوریحان نیز اینچنین بود-... .
القصه، از تأثیرات این نشست خوب و خاطرهانگیز، انتشار و انعکاس گسترده خبر آن در چند خبرگزاری افغانستان-افزون بر رسانههای داخلی- توجه چند تن از مسئولان از جمله اعضای شورای شهر به وضعیت مهاجران افغان و بیانضرورت اتخاذ رویکرد مناسب به پدیده مهاجرت و مهاجران و در نهایت،افزایش تعداد عضویت در کتابخانه ابوریحان بود.
این تجربه، نشان داد با برگزاری برنامههای خوب و خلاقانه در کتابخانهها، میتوان منشاء تغییراتی مثبت شد، رضایت شغلی و حس مؤثربودن خود را افزایش داد و مخاطبان بسیاری را جذب نمود، چنانکه با چنین رویکردها و برنامههایی، تعداد اعضای کتابخانه ابوریحان، در طول چند ماهبه بیش از دو برابر افزایش یافت و انگیزه ما برای کار و فعالیت بیشتر و بیشتر شد... .