سوگند به قلم و آنچه با آن می نویسند
لیلا سودبخش عضو هیات علمی بازنشسته دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شیراز
به یاد دارم که از دوران دبستان خیلی علاقه مند بودم که آنچه را آموختم به سایر همکلاسیهایم بیاموزم همیشه قبل از شروع کلاس دوستانم را جمع میکردم و برایشان درس ساعت بعد را توضیح میدادم از این کار بسیار لذت میبردم و باعث میشد درس را خوب یاد بگیرم. یادم هست که در دوره دبیرستان صبحها با یکی از همکلاسیهایم که منزلشان نزدیک خانه ما بود پیاده به دبیرستان میرفتیم، در راه کل درسهای آن روز را یکی یکی از ساعت اول و یک بار من و یکبار دوستم برای هم توضیح میدادیم به همین منوال در دوران دانشگاه ساعتهای خالی بین کلاسها همراه یکی از دوستان به کتابخانه میرفتیم و جایی که مزاحم دیگران نباشیم را انتخاب و درس ساعت بعد را مرور کرده و برای هم توضیح میدادیم.
این مقدمه را خدمتتان عرض کردم تا بگویم آموزش و یاد دادن به دیگران برای من همیشه لذت بخش بوده و میباشد و یک رضایتمندی خاصی را در وجودم ایجاد میکند البته بعدها متوجه شدم که ذکات علم، آموختن آن به دیگران است.
در سالهای 1373 الی 1376 اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی دورههای آموزشی کوتاه مدت (فشرده کتابداری) را برای کتابداران شاغل در کتابخانههای عمومی استان فارس جهت روزآمد نمودن اطلاعات علمی آنها برگزار مینمود. در این راستا از بخش علوم کتابداری و اطلاعرسانی دانشگاه شیراز جهت ارائه دروس نظری و عملی دعوت به عمل آورده شد. در واقع ارائه این دورهها توسط اعضای هیات علمی بخش علوم کتابداری و اطلاعرسانی و کتابداران متخصص انجام گرفت. اینجانب افتخار این را داشتم که در هر سه دوره تدریس دروس مختلفی از جمله فهرستنویسی، ردهبندی، مجموعهسازی و نشریات ادواری را به عهده داشته باشم.
کتابداران کتابخانههای عمومی استان فارس که در این دورهها شرکت میکردند، بسیار علاقهمند بودند و با شور و اشتیاق در کلاسها حضور مییافتند. نکته حائز اهمیت این بود که چون این کتابداران افرادی بودند که در کتابخانههای عمومی مشغول کار بودند و کار در کتابخانه را تجربه کرده بودند به همین دلیل فرق عمده ای بین آنها و دانشجویانی که در این رشته تحصیل میکردند مشاهده میگردید.در دروسی که اینجانب به صورت نظری و عملی تدریس و آموزش میدادم کتابداران اطلاعاتشان به دلیلی که ذکر کردم خیلی بیشتر از دانشجویان بود و با کنجگاوی فراوان فلسفه ردهبندی را با جان و دل گوش میدادند و تمام مدت سوال میکردند هر روز نمونه و عناوین مختلفی از موضوعات مختلف را با خود به کلاس میآوردند و شمارهسازی ردهبندی دهدهی دیویی را خود کتابداران انجام میدادند. لازم به ذکر است که در آن زمان کتابداران یا دارای مدرک دیپلم بودند یا اگر از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند رشته تحصیلی آنها غیر از رشته کتابداری و اطلاعرسانی بودخلاصه کلام اینکه بنده یک کتابدار دانشگاهی بودم و نیز کتابداران کتابخانههای عمومی که در این دورهها شرکت میکردند هر دو لذت فراوانی از کلاس میبردیم.
این لذت ناشی از رضایت شغلی بود که در من کتابدار دانشگاهی و در آنها که کتابدار کتابخانه عمومی بودند، وجود داشت و به قول معروف مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.پس از پایان دوره خوشبختانه کتابداران با مدرسین این دورهها در ارتباط علمی بودند و این کلاسها علاوه بر ارتقای سطح علمی و آگاهی کتابداران شاغل باعث آشنایی و ایجاد ارتباط آنها با اساتید و کتابداران متخصص دانشگاهی شده بود بطوریکه بعضی از این کتابداران بعدا به صورت داوطلب خواهان شرکت در بعضی از کلاسهای دانشگاه بودند. یادم هست که در درس مواد و خدمات کتابخانه برای کودکان و نوجوانان که اینجانب تدریس میکردم یکی از کتابداران کتابخانه عمومی با اجازه آموزش دانشکده در این کلاس شرکت میکرد و خیلی هم فعال بود و نیز از خاطرات دیگر از تاثیر مثبت این دوره ها در رضایت شغلی کتابداران با شرکت کتابداران در کنکور سراسری جهت تحصیل در رشته کتابداری و اطلاعرسانی بود. یکی از کتابداران کتابخانه شهید دستغیب در سال بعد از آموزش کوتاه مدت در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته کتابداری واطلاعرسانی پذیرفته شد و پس ازطی دوره چهارساله، مدرک کارشناسی خود را اخذ نمود.
چند سال بعد از برگزاری این دورهها بعداز ظهر یکی از روزهای هفته در اتاقم در بخش علوم کتابداری و اطلاعرسانی نشسته بودم که کسی در اتاقم را زد. فکر کردم ممکن است دانشجویان یا همکاران باشند ولی با تعجب دیدم یکی از کتابداران کتابخانه شهید دستغیب شیراز (ملی پارس) (که در دورههای فشرده کتابداری شرکت داشت) سرکار خانم مجتهدزاده هستند.ایشان با دسته گلی زیبا و یک جعبه شیرینی وارد اتاق من شدند و با یک شور و شوق خاصی پر از انرژی مثبت گفت استاد (حمل بر خودستایی نشود عین کلام ایشان بود) من امسال کتابدار نمونه کشوری شدهام و چند روز پیش از من دعوت شد و به تهران رفتم و از دست مسئولین فرهنگ و ارشاد اسلامی جایزه دریافت نمودم. زمانی که صدایم کردند و جلو میرفتم که جایزهام را بگیرم یاد شما افتادم و به خود گفتم "این خانم سودبخش و سایر اساتید بودند که باعث نمونه شدن من گردیدند و این انگیزه را در من ایجاد نمودند که عاشقانه در کتابخانه ارائه خدمت کنم. من اگر این دوره را نگذرانده بودم شاید هرگز این موفقیت نصیبم نمیشد. به خودم گفتم تا رسیدم شیراز به دیدن خانم سودبخش خواهم رفت". حالا آمده ام این خبر را به شما بدهم و قدردانی کنم.
من که بی نهایت خوشحال شده بودم، خستگی مفرطی که بر تن داشتم با شنیدن این خبر مسرتانگیز از زبان خانم مجتهدزاده کتابدار کتابخانه عمومی از تنم به در رفت و رضایت شغلی من را چندین برابر کرد. متقابلا سرکار خانم مجتهدزاده که خود نیز اهل کتاب و کتابخانه و ... بود، باگذراندن دورههای کوتاه مدت و ارائه خدمت خوب وکسب این مقام و جایزه، رضایت مندی شغلی ایشان چندین برابر شده بود و چهره شادشان این مطلب را فریاد میزد.
من حقیر خدا را خیلی سپاس گفتم که توانسته بودم قدم کوچکی در راه اعتلای فرهنگ و دانش کتابداران بردارم. ناگفته نماند خود کتابداران کتابخانههای عمومی بسیار توانا و دانش دوست بودند و لطف خداوند شامل حال من شده بود که بتوانم در این دورهها به عنوان عضو کوچکی از یک مجموعه ارائه خدمت نمایم.